کد آیتم: 273830
پیرزنی در محوطه سرگردان است. ناگهان مردی را در گوشهای میبیند. نفسی به راحتی میکشد و به سویش میرود و با صدای خشک و غیردوستانهاش که هنوز نشان از غرورش دارد و ضمنا ناراحتیاش را نشان میدهد، مرد را مورد خطاب قرار میدهد:پیرزن: ببخشید. من خیلی تنها هستم و اینجا خیلی جای بدی است.دن ژوان: شما تازه وارد هستید؟پیرزن: بله، فکر میکنم همین امروز صبح مردم. من روی تختم خوابیده بودم و تمام خانوادهام کنارم بودند و من چشمانم را به صلیب دوخته بودم. بعد ناگهان همهجا تاریک شد و وقتی نور برگشت این نور بود که با آن هیچجا را نمیدیدم.
| نویسنده | جرج برنارد شاو |
| مترجم | جواد شمس |
| زبان |
فارسی |
| نوبت چاپ |
1 |
| تاریخ چاپ |
1398 |
| تعداد صفحات |
94 |
| نوع جلد |
شومیز |
| قطع |
رقعی |
| عرض |
14.3 |
| قطر |
0.5 |
| طول |
21.2 |
| کد موضوع | 822/912 |
بدون نظر
1
2
3
4
5
0
0 رتبه بندی ها
0 از 5