«من با نوع خاصي از كلاهبرداري آغاز ميشود كه در ژاپنِ سالهاي اخير بسيار رواج داشته … تومويوكي هوشينو اين مسئله رايج در ژاپن را بهانه ميكند تا به ابعاد ديگري از وضعيت ذهنيِ شكننده افراد و جامعه معاصر بپردازد … ميتوان به طور كلي و خلاصه گفت كه هوشينو از جُرمي معمول فراتر رفته و كاوشي ميكند در خودشناسي و هويتيابي؛ از گمگشتگي و ناپيوندي انسانها سفري ميكند به جهاني كه خاطرهها و حافظههاي افراد در هم ادغام شدهاند و غير قابل اعتمادند؛ هويتها سيّالند، و حل شدهاند در نظامي كه فقدان شخصيت و فرديت دارد. نويسنده در لحظاتي از اين رمان با زبدگي حس و دريافت واقعيت را هم براي كاراكترها و هم براي خواننده معلق ميكند؛ و گاهي تشخيص هويتها و كاراكترها را به تعويق مياندازد.
تغيير مدام كاراكتر اولشخص در جهان اين داستان به هويتي فراتر و جمعي ميرسد كه «من» ناميده ميشود»