گفت:« آندري! شرايط خيلي سخت است. فراموش نكن كه جنگ است. بايد خيلي مراقب باشيم. هنوز خيلي چيزها را نميداني. براي چه آدمهايي كار ميكني!؟ آنها از هر وسيلهاي استفاده ميكنند تا به من صدمه بزنند.»
- حتي اسم من را هم نميدانند...
اما پدر گوش نميگرد. پاسخ داد:«الان زمان مناسبي براي توضيح دادن نيست؛ باشد تا شب...».