درباره‌‌ی مثل خون در رگ‌های من (نامه‌های احمد شاملو به آیدا)

افسوس. چشم‌هاي تو كه مثل خون در رگ‌هاي من دويد، يك‌بار ديگر مرا به زندگي بازگرداند. تصور مي‌كردم خواهم توانست به اين رشته پر توان عشقي كه به طرف من افكنده شده است چنگ بيندازم و يك‌بار ديگر شانس خودم را براي زندگي و سعادت آزمايش كنم. چه مي‌دانستم كه براي من، هيچ‌گاه "زندگي" مفهوم درست خود را پيدا نخواهد كرد؟ چه مي‌دانستم كه دربدري و بي‌سر و ساماني سرنوشت ازلي و ابدي من است. چه مي‌دانستم كه تلاش من براي نجات از اين وضع، تلاش احمقانه‌اي بيش نيست؟

آخرین محصولات مشاهده شده