درباره‌‌ی مکبت (بداهه‌گویی آلما) نمایش‌نامه

مكبث؛ فكر مي‌كنم كار درستي كردم. ادمي در گرماگرم نبرد گاه خودي و اجنبي را مي‌زند. اميدوارم كه به خطا خودي را نكشته باشم. در صف‌هاي فشرده مي‌جنگيديم. اميدوارم انگشتان پايشان را لگد نكرده باشم. بله، ما بر حقيم. حالا آمده‌ام اندكي بر روي اين سنگ استراحت كنم. يك كم حالت تهوع دارم البته... عجيب است با آن همه تلاش، چندان گرسنه نيستم... انگار زيادي محكم زدم. مچم درد گرفته است. خوشبختانه آسيب جدي نديده‌ام. كمي راحت و تفريح حالم را جاي خواهد آورد. (رو به مصدرش) هي، برو شمشير مرا در رودخانه بشوي و يك نوشيدني هم بياور!

آخرین محصولات مشاهده شده