درباره‌‌ی چشم‌هایم آبی بود (آوازهای صورت)

مادرم يك‌بار بهم گفته بود: «دارم دنبال خوشبختي‌ام مي‌گردم. ناكس باز رفته يك جايي خودش را گم‌وگور كرده. نمي‌دانم اين دفعه ديگر خودش را شكل چي درآورده. جنس خوشبختي اين طوري است كه تا با چشم نبيني‌اش به دنيا نمي‌آيد. هر بار به رنگي در مي‌آيد. بايد زرنگ‌تر از او باشي تا بتواني بشناسي‌اش.»

آخرین محصولات مشاهده شده