درباره‌‌ی اثیری

تو خيلي نزديك شدي، اونقدر نزديك كه تشخيص خودم از تو سخت بود، تا حالا به كسي اجازه نداده بودم روحم رو لمس كنه ولي تو روحم رو تسخير كردي... بعد از تو، من ديگه خودم نبودم، همه من شده بود تو... يه مهرداد تو وجود هانا... در حقم ظلم كردي مهرداد... تو باعث شدي من ناقص با درد و عذاب پوست بندازم و بشم يكي دلخواه تو، وقتي پسم زدي من به آدم بي‌هويت بودم... مردم و زنده شدم تا از اين كالبد لعنتي بيام بيرون اما نشد كه نشد... بعد رفتنت فهميدم من و تو يكي هستيم، يكي كه از هم دور بوديم و بدون هم ناقص، يكي كه دوري عذابش مي‌داد و نزديكي زجر كشش مي‌كرد، يكي كه مثل هيچكس نبود...

آخرین محصولات مشاهده شده