درباره‌‌ی برای دیدن (مجموعه داستان)

طاهر پوست تخمه داخل دهانش را تف مي‌كند توي بشقاب: «لازم نيست حرف خودم و به خودم پس بدي. خوب نيست حالا پنج هزار تومن (چشم‌هايش را گرد مي‌كند) به پولات اضافه شده و مي‌توني اون و بذاري رو بقيه پولات و بدي به صاحبخونه نق نقوت كه هميشه تهديدت مي‌كنه وسط كوچه؟»

آخرین محصولات مشاهده شده