درباره‌‌ی برای من بخوان برای من بمان

لبخند زدم. اما جرئت نگاه کردن نداشتم. از حالت مستي‌اي که بعد ديدنش همه‌ منو مي‌گرفت، بدم مي‌اومد. چون مسخره بود، بي‌دليل بود، بچگانه بود. چشمام‌ رو هدايت مي‌کردم به گوشه و کنار استوديو، از توي قاب؛ هرجايي غير از اون! گوشم پر شده بود از طنين صداش و مقاومتم دوومي نياورد و چشمم دوخته شد بهش. دوباره همون برق‌و ديدم. دستم‌و بردم جلو و گرفتم روبه‌روي صفحه‌....

آخرین محصولات مشاهده شده