درباره‌‌ی بزم ایران (مجموعه داستان)

توان‌گر و علم عالم صالحي به در خانه توان‌گري رفت و گفت: شنيده‌ام كه چيزي از مال خود نامزد ارباب استحقاق كرده‌اي و من به‌غايت مستحق و محتاجم آن مرد بهانه كرد و گفت: من آنچه گفته‌ام مي‌دهم براي كوران است و تو كور نيستي عالم گفت اشتباه نموده‌اي كور حقيقي منم كه روي از رازق خلق برتافته و به در خانه چون تو بخيلي شتافته‌ام و روي از توان‌گر گردانيد و رفت. آن مرد از سخن او متاثر شد خادمي از عقبش روانه نمود خادم هر چند درخواست كرد كه مراجعت نمايد معروض وي قبول نيفتاد.

آخرین محصولات مشاهده شده