درباره‌‌ی تک‌گویی‌ها (9 تک‌گویی) نمایش‌نامه

دوشنبه حالم خوب بود. سه‌شنبه هم حالم خوب بود. چهارشنبه هم تا ناهار حالم خوب بود، سر ناهار همون روز بود كه يه‌هو همه روزمرگي‌هاي كوچيك و قشنگم به باد رفت. معمولا، اگه قرار نباشه خانم هيمن براي يكي از اون بازديدهاي رسميش بياد سراغ‌مون، ساعت دوازده و نيم كه مي‌شه همه چيز رو مي‌ذارم كنار و مي‌گم خب ديگه ظهر شده. يه دستي به سروصورتم مي‌كشم، يه چيزي مي‌ندازم رو دوشم و مي‌رم توالت بخش قيمت‌گذاري... البته درستش اينه كه برم توالت بخش بايگاني، ولي بهشونم گفته‌م، كاسه توالت اون‌جا تله مرگه. ديگه‌م زنگ نمي‌زنم كه بگم. «يه كم چسب بزن بهش.»

آخرین محصولات مشاهده شده