درباره‌‌ی جوامع الحکایات (قصه‌های شیرین ایرانی 2) شومیز

روزي روزگاري پادشاهي بود خودخواه بود و دلش مي‌خواست براي هميشه پادشاه بماند و همين طور در نازو نعمت زندگي كند براي هميشه به ديگران دستور دهد و همه گوش به فرمان او باشند و بگويند تو راست مي‌گويي اصلا دلش نمي‌خواست كه بميرد و ديگري بر تخت پادشاهي بر جاي او بنشيند...

آخرین محصولات مشاهده شده