جين استوارت از وقتي به ياد دارد همراه مادر و مادربزرگش در عمارت دلگير در تورنتو زندگي مي‌كرده. از آنجا كه هرگز پدرش را نديده، فكر مي‌كند او مرده تا اينكه يك روز ناگهان نامه‌اي از راه مي‌رسد و كاشف به عمل مي‌آيد كه پدرش زنده و سرحال است. پدر در جزيره پرنس ادورد زندگي مي‌كند و وقتي جين يك تابستان را كنار او در كلبه‌اي روي فانوس تپه مي‌گذراند، دنيايش تغيير مي‌كند. براي اولين بار طعم تمام كارهاي جالب و شگفت‌انگيزي را كه در عمارت تورنتو به رويشان بسته بود، مي‌چشد.