درباره‌‌ی حلزون‌ها صندلی‌ها ابرها (مجموعه داستان)

ربيعه خانم، مجنون نابيناي معروف چامورلو چشمه بود. در يك عصر آبان ماه پاييزي با سقوط تابلوي تبليغاتي‌اي كه با وزش باد بر سرش آوار شده بود، روشنايي چشمانش را از دست داده بود. هميشه با يك كيسه گدايي در دستش در خيابان كوجا مصطفي در حال رفت و آمد بود و تا دم غروب، هر روز همان مسير را مي‌رفت و بازمي‌گشت. اما طبق گفته‌ها، فرداي همان روزي كه از تيمارستان به خانه آورده شده بود، به سمت دريا رفته بود...

آخرین محصولات مشاهده شده