درباره‌‌ی خاله آمریکا (مجموعه داستان)

«آنقدر آمريكايي شده كه صدايش مي‌زنند خاله آمريكا. انگار نه انگار روزي توي همان كوچه پس كوچه‌ها زندگي مي‌كرده. حالا فقط از دلار حرف مي‌زند. پيراهني با گل‌هاي درشت پوشيده و عينكي طلايي به چشم زده. دنبال هتلي مي‌گردد كه تهويه مطبوع داشته باشد و دوش، و پريز براي راديو و ريش‌تراش برقي. مي‌گويد اگر پسرش نتواند هاي‌اسكول را تمام كند توي استور خانوادگي‌شان مشغول مي‌شود...»

آخرین محصولات مشاهده شده