درباره‌‌ی داستان‌های پیش پا افتاده (مجموعه شعر)

فصل پاييز بود و موسم تب نو به، ما بچه‌ها دراز به دراز در اتاق افتاده بوديم، محمود، مصدر پدرم، تفنگ به دوش، به عيادت ما آمده بود. دلم مي‌خواست با برنو محمود، همه پشه‌ها را سر به نيست كنم. محمود گفت: «بذار سر از متكا برداري»

آخرین محصولات مشاهده شده