درباره‌‌ی سطرها در تاریکی جا عوض می‌کنند (مجموعه شعر)

با چشم‌هاي زرد پاييز در ايوان خانه نشسته بود و من به پرندگاني پير فكر مي‌كردم كه ديگر هيچ كوچي از مرگ دورشان نخواهد كرد به اينكه تنها چند پله‌ايم در فاصله دو پاگرد و نبض دست‌هايم تيك‌تاك بمبي است كه زمان انفجارش را پنهان كرده.... پاييز در ايوان خانه نشسته است و من به دست‌هاي خاك فكر مي‌كنم كه حتي اگر تمام جنازه‌ها را بپوشاند موهاي تو چون گندم‌زاري از لاي انگشت‌هايش بيرون مي‌زند

آخرین محصولات مشاهده شده