دربارهی عید در آبادی ما (مجموعه داستان)
«هوا هنوز سرد بود. من هم اصلا لباس مناسبي نداشتم. پيراهن نازك آستين كوتاهي پوشيده بودم. اما كفشم بد نبود. كفش ساخت وطن با كف آجدار و شيار نسبتا مناسب كه تمام زمستان، روزهاي برفي و يخبندان را با همين كفش سر ميكردم. از كلاه و دستكش هم خبري نبود. البته نداشتم و حقيقتا به صرافت آنها هم نيفتاده بودم. شايد اين هم نشانهاي از برنامهريزيهاي زندگيام بود، كه تعريفي نداشت. سرماي هوا را كه بر پوست خود حس كردم، قدري مرا به انديشه عاقبت كار وا داشت. ليكن اميدم به آفتابي بود كه هنوز برنيامده بود.
كد كالا | 98141 |
زبان | فارسی |
نویسنده | محمد اژدری |
سال چاپ | 1396 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 134 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 21.4 * 14.4 * 0.7 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 158 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.