درباره‌‌ی فایل صوتی جادوگر شهر از (تصویرسازی)

دوروتي با تكاني شديد و صدايي بلند بيدار شد و چنان فريادي كشيد كه از تخت به زمين افتاد. دخترك،وحشت‌زده چشم‌هايش را باز كرد و ديد توتو دست او را مي‌ليسيد. فك كرد سگ بيشتر ترسيده. بلند شد و ديد خانه نمي‌چرخد و باد از نفس افتاده و تاريكي شب رنگ باخته است. نور خورشيد از پنجره‌ها مي‌تابيد و اتاق را پر كرده بود.

آخرین محصولات مشاهده شده