درباره‌‌ی محو شده در ابرها

- كجا ميريم؟! با دستش به مه‌هاي انبوه پيش رومون اشاره مي‌كنه. - گفتم كه مي‌خوايم محو بشيم! متوجه نمي‌شم و به مه‌ها كه به زيبايي جلو رومون به رقص درميان نگاه مي‌كنم. نفس رو شيشه ماشين شروع مي‌كنه به نقاشي كردن. من هم همراهيش مي‌كنم. حس مي‌كنم تو يه جاده كه سراشيبي بالايي داره. داريم حركت مي‌كنيم. صداي زنگوله‌هايي كه متعلق به دام ميشه و هاپ هاپ، سگ به گوشم مي‌رسه. بالاخره تو به موج از مه ماشين و نگه مي‌داره. - پياده نشين زود برمي‌گردم. و بدون دادن محلت به من براي زدن حرفي از ماشين پياده مي‌شه و تو مه محو مي‌شه!

آخرین محصولات مشاهده شده