دربارهی مرگ تخصص
امروزه تصور ميشود همه همهچيز را ميدانند: فقط با يك جستوجوي ساده در وب و ويكيپديا، شهروندان عادي معتقدند كه از نظر فكري با اساتيد و پزشكان و ديپلماتها و تمام متخصصان برابر هستند. همهي صداها، حتي مسخرهترينها، خواستار اين هستند كه به يكاندازه جدي گرفته شوند و هرگونه ادعاي خلاف آن بهعنوان نخبهگرايي غيردموكراتيك رد ميشود.
فناوري و افزايش سطح تحصيلات، مردم را بيش از گذشته در معرض اطلاعات قرار داده است. با اين حال، اين دستاورد اجتماعي باعث شكلگيري موج فزايندهي برابريطلبي گمراهكنندهاي شده كه گفتوگو دربارهي بسياري از مسائل مهم و تخصصي را بينتيجه كرده است.
تام نيكولز در «مرگ تخصص» نشان ميدهد كه چرا صداي متخصصان بهخوبي شنيده نميشود: ظهور اينترنت، اهميت رضايت مشتري در آموزش عالي و تبديل صنعت خبر به يك ماشين سرگرمي 24 ساعته، از جمله دلايلي است كه باعث شده بهجاي توليد يك جامعهي تحصيلكرده، ارتشي از شهروندان بداطلاع و عصباني شكل بگيرد كه دستاوردهاي فكري را محكوم ميكنند.
وقتي شهروندان عادي بر اين باورند كه هيچكس بيش از ديگري نميداند، نهادهاي دموكراتيك به پوپوليسم يا تكنوكراسي يا در بدترين حالت، تركيبي از هر دو، گرفتار ميشوند.
مشكل بزرگتر اين است كه به ندانستن «افتخار ميكنيم!»
«مرگ تخصص» از آن دست عبارتهايي است كه اهميتشان را تمامقد به رخ ميكشند. انتخاب چنين عنواني مثل راه رفتن روي لبهي تيغ است و شايد بسياري از مردم را حتي پيش از گشودن كتاب فراري بدهد؛ حتي به خواننده جرئت بدهد با يافتن يك اشتباه در كتاب، پوزهي نويسنده را به خاك بمالد. اين واكنش را درك ميكنم، زيرا خودم هم در برابر اين دست اظهارات كلي به همين احساسات دچار ميشوم. در زندگي فرهنگي و ادبي ما، چه بسيار چيزها كه خيلي زود به فراموشي سپرده ميشوند: شرم، عقل سليم، مردانگي، زنانگي، كودكي، خوشسليقگي، سواد، ويرگول آكسفورد و… . ديگر لازم نيست دربارهي چيزي كه ميدانيم هنوز بهطور كامل از بين نرفته است، برايمان مديحهسرايي كنند.
گرچه تخصص نمرده، سخت در مخمصه است. يك جاي كار بدجور ميلنگد. اكنون ايالات متحده كشوري است كه بسيار به ستايش ناداني خويش علاقه دارد. موضوع فقط اين نيست كه مردم اطلاعات فراواني دربارهي علم يا سياست يا جغرافي ندارند؛ آري ندارند، ولي اين مشكلي قديمي است و بهراستي اصلاً مشكل نيست. در حقيقت، نميتوان گفت كه مشكل است، زيرا در جامعهاي زندگي ميكنيم كه امورات خويش را با سيستم تقسيمكار ميگذراند، سيستمي كه هدف از طراحياش اين است كه تكتك ما مجبور نباشيم دربارهي همهچيز بدانيم. خلبان هواپيما ميراند، وكيل پرونده تشكيل ميدهد و پزشك دارو تجويز ميكند. هيچكدام از ما داوينچي نيستيم كه صبح موناليزا ميكشيد و شب هليكوپتر طراحي ميكرد. اشكالي هم ندارد.
مشكل بزرگتر اين است كه به ندانستن «افتخار ميكنيم». آمريكاييها به جايي رسيدهاند كه ناداني را، بهويژه ناآگاهي از مسائل سياستگذاري عمومي را، فضيلت تلقي ميكنند. امتناع از پذيرش توصيهي متخصصان معادل اظهار خودمختاري است، و آمريكاييها از اين طريق از ايگوهاي بيش از پيش شكنندهشان در برابر اتهامِ احتمال ارتكاب اشتباه دفاع ميكنند. اين خود اعلاميهي استقلال جديدي محسوب ميشود: زين پس فقط «اين» حقايق را بديهي نميدانيم، بلكه «همهي» حقايق را بديهي ميدانيم، حتي آنهايي را كه حقيقت ندارند. هرچيزي شناختني است و هر عقيدهاي دربارهي هر موضوعي محترم است.خلاصهاي از اين كتاب در پادكست فارسي بيپلاس ارائه شده است.
كد كالا | 260085 |
زبان | فارسی |
نویسنده | توماس نیکولز |
مترجم | حسین خدادادی |
سال چاپ | 1401 |
نوبت چاپ | 5 |
تعداد صفحات | 256 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14 * 21 * 2.5 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 300 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.