درباره‌‌ی ملت عشق (شومیز)

خيلي وقت پيش بود. به دلم افتاد رماني بنويسم. ملت عشق. جرئت نكردم بنويسمش. زبانم لال شد. نوك قلم كور. كفش آهني پايم كردم. دنيا را گشتم. آدم‌هايي شناختم، قصه‌هايي جمع كردم. چندين بهار از آن زمان گذشته كفش‌هاي آهني سوراخ شده، من اما هنوز خامم، هتوز هم در عشق همچو كودكان ناشي...

آخرین محصولات مشاهده شده