درباره‌‌ی من رویا و امید بردگانم (مجموعه شعر)

وقتي كه عشق برده‌اي لرزان است آويخته بر درگاه بخت كه به دنيايي از پرسش راه مي‌برد آن‌جا كه رقص مردگان برپاست با استخوان‌هايي كه تق‌تق‌شان سكوت را مي‌شكند با كاسه خالي چشم‌ها و پيچ و تاب‌ها و لب‌هاي كلفت وارفته كه هزار خال خاك‌شده را انكار مي‌كنند من كشانده مي‌شوم نه به سوي ساحلي به آرامي به آن‌جا كه عشق ضجه زجر است و هيچ پرده‌اي بر در نياويخته است.

آخرین محصولات مشاهده شده