درباره‌‌ی نقشه روزگار (بچه‌های عجیب و غریب خانم پرگرین ) کتاب چهارم

هيچ‌‌گاه به اندازه آن شب كه زني ميان‌سال همراه با يچه‌هاي عجيب و غريبش به خانه ما آمده بودند تا مرا از دست خانواده‌ام نجات دهند، به سلامت عقل خودم شك نكرده بودم. درست به خاطر مي‌آورم كه روي صندلي عقب ماشين، بين دايي‌هاي چاقم نشسته بودم و داشتم له مي‌شدم. ناگهان در ميان مسير پاركينگ خانه، زير نور چراغ‌هاي ماشين، رديفي از بچه‌هاي عجيب و غريب به همراه سرپرستشان مانند فرشته‌هاي نوراني در برابرمان پديدار شد....

آخرین محصولات مشاهده شده