درباره‌‌ی هر چه باداباد

مهي را تصور كنيد كه از دريا به خشكي مي‌خزد، منتها كاملا سياه. حالا آن مه سياه را تصور كنيد كه درون‌تان مي‌شكفد. حالا فكر كنيد كه جا عوض كردن با يك سايه ممكن است چه حسي داشته باشد. حالا قلب‌تان را تجسم كنيد كه آرام آرام از ضربان مي‌افتد. حالا تصور كنيد گياهي هستيد در لحظه ريشه‌كن شدن. بعد از آن خيال كنيد سپيده‌دمي هستيد معكوس و ريه‌هاي‌تان اتم‌به‌اتم محو مي‌شود و سرتان ذره‌ذره در دريايي از گل فرو مي‌رود. حالا سكوتي سهمگين و همه‌جانبه را به خيال خود راه بدهيد. سخت است به كلام آوردنش، ولي متوجه مي‌شويد كه همه اين‌ها به كدام سو مي‌رفت و كار به كجا ختم شد. خواننده، من مردم.

آخرین محصولات مشاهده شده