هيچ‌كس از هويت واقعي او خبر ندارد... هتي هافمن همه عمرش نقش‌هاي متفاوتي بازي كرده است. دانش‌آموز خوب، دختر خوب خانواده، دوست خوب. اما هتي چيز بيشتري مي‌خواهد، چيزي بزرگ‌تر، چيزي كه در نهايت بسيار مخاطره‌آميز از آب درآيد. وقتي او در اثر ضربات چاقو وحشيانه به كام مرگ فرو مي‌رود، ماجراي غم‌انگيزش مردم شهر كوچكش را به شدت برآشفته مي‌كند. خيلي زود كاشف به عمل مي‌آيد كه هتي درگير يك رابطه مجازي پنهاني، بسيار مرموز و پرمخاطره بوده است. اما سوال اين است: آيا فرد ديگري هم در جريان اين ارتباط بوده است؟ و رابطه آن‌ها چه زماني به پايان رسيده است؟ دوست‌پسر هتي به خاطر مرگ او بسيار آشفته به نظر مي‌رسد، اما آيا عشق او آن‌قدر عميق بوده كه او چنين پريشان‌حال شود؟ آيا ذات بي‌پروا و سر نترس هتي باعث شده است كه در زمان نادرست، در مكان نادرست قرار گيرد و به دست يك غريبه وحشيانه به قتل برسد؟ داستان مهيج و جذاب آبچه تو مي‌خواهي باشم شما را به اين چالش دعوت مي‌كند كه مرز بين بي‌گناهي و قصور، اصالت و اغفال را بيازماييد. عشق به خودشناسي مي‌انجامد يا به تباهي؟