درباره‌‌ی بازگشت (مجموعه داستان)

پيرمرد آهي كشيد، تفنگش را برداشت و به جنگل رفت تا چيزي شكار كند. همسرش از پشت سرش صدا زد:«كجا مي‌ري؟ دوباره مي‌ري وسط بوته‌ها لباسات رو پاره كني؟ آخرش هم كه با يه سنجاب يا بچه خرگوش برمي‌گردي. عجب شام معركه‌اي بشه!»

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده