درباره‌‌ی اتاق عقبی (مجموعه داستان)

مدتي است فراموش كرده‌ام كه كجا هستم و چگونه زندگي مي‌كنم. اين مدت شايد چند روز و يا چند ثانيه باشد ولي براي من تفاوت نمي‌كند. همين‌قدر كه رابطه من با گذشته قطع مي‌شود برايم كافي است. آه كه چقدر مي‌خواهم از اين گذشته تاريك خودم صرف نظر كنم و آن را مثل يك تكه‌گوشت گنديده ميان زباله‌ها بريزم. امروز يا همين حالا فكر مي‌كردم كه از آن خاطرات پيچيده و گنگ چيزي به‌ياد ندارم ولي هيهات كه اكنون تمام آن‌ها ميدان فكر مرا اشغال كرده‌اند و حتي تاريك‌ترين زواياي خاطرات گذشته براي من مثل روز روشن است. دست كثيف خود را ميان امواج مغزم فرو مي‌برم و رشته‌هاي لطيف آن را پاره مي‌كنم.

آخرین محصولات مشاهده شده