درباره‌‌ی اخگری در خاکستر

لايا يك برده است و الايس يك سرباز. هيچ‌كدامشان آزاد نيستند. در امپراتوري مارشال‌ها مجازات نافرماني مرگ است. كساني كه جسم و خونشان را به امپراتور پيوند نمي‌زنند، با خطر اعدام عزيزانشان و نابودي هر چه كه برايشان ارزشمند است، روبه‌رو مي‌شوند. لايا در اين دنياي بي‌رحم همراه پدربزرگ و مادربزرگ و برادر بزرگ‌ترش در محله‌اي فقيرنشين زندگي مي‌كند. آن‌ها پيرو امپراتوري هستند، چون مي‌دانند چه بلايي سر مبازره‌طلب‌ها مي‌آيد. ولي وقتي برادر لايا به اتهام خيانت بازداشت مي‌شود، لايا مجبور مي‌شود تصميم مهمي بگيرد. او در ازاي كمك به شورشي‌هايي كه قول نجات برادرش را مي‌دهند، زندگي‌اش را به خطر مي‌اندازد تا در بزرگ‌ترين آكادمي نظامي امپراتوري جاسوسي كند. در آنجا با الايس آشنا مي‌شود، سربازي كه سعي دارد از بي‌رحمي‌هايي كه براي آن آموزش مي‌بيند، فرار كند. لايا و الايس خيلي زود مي‌فهمند سرنوشتشان در هم گره خورده و انتخاب‌هايشان سرنوشت امپراتوري را تا ابد نغيير خواهد داد. ولي آيا مي‌توانند با تقديرشان بجنگند؟

آخرین محصولات مشاهده شده