درباره‌‌ی اظهارات صالح ادیب

زن كه همچنان با صداي نامفهومي غر مي‌زد، چادر را از دهانش گرفت و زيرچشمي به قاضي نگاه كرد: «به خدا هيچي حاج آقا. هيچ ماجرايي نيست. اين پاك عقلش را از دست داده. اين عاقل بود. معلم بود. به بچه‌هاي مردم شعر ياد مي‌داد. نمي دونم كدوم تخم حرومي چشمش زد....»

آخرین محصولات مشاهده شده