اگر برف از باريدن بازنايستد روايت زندگي دو خانواده ارمني در ايران پيش و پس از انقلاب است. زاون و سارو دو رفيق صميمي هستند كه خانواده‌هاي‌شان نسبت دوري با هم دارند. خانواده سارو در طبقه بالاي كليسايي زندگي مي‌كنند كه محل گردهمايي‌ها و برگزاري آيين‌هاي مختلف ارامنه است؛ آيين‌هايي از دوران باستان كه بدويت‌شان تغيير شكل داده و به صورت جشن‌هايي فرح بخش درآمده است. گويي از قوه قهريه و هسته تنش‌زاي‌شان تهي شده‌اند و حالا فقط پوسته‌اي بي‌آزار و حتي نشاط‌آور از آن‌ها باقي مانده است. ترس مذهبي اما هنوز در كنه اين گردهمايي‌ها پنهان است و گاهي با يك توفان، يك زلزله يا يك بارش سهمگين برف سر بيرون مي‌آورد و تنوره مي‌كشد.