درباره‌‌ی باب گربه خیابانی

مردي دم در ظاهر شد. تيشرت و كفش ورزشي به تن داشت. به نظر مي‌رسيد از خواب عصرگاهي بيدارش كرده‌ام. از او پرسيدم: « ببخشيد مزاحم شدم. اين گربه مال شماست؟» كمي عصبي بود و نگاهم مي‌كرد. تام زنجبيلي مثل توپ خودش را روي تشك جمع كرده بود. قبل از اين‌كه به پايين نگاه كند و تام را ببيند، گفت: «كدوم گربه؟» و بعد شانه‌اي بالا انداخت و بي‌اعتنا گفت: «اوه نه، هيچ ربطي به من نداره، رفيق. اون هر روز اون‌جاست.»

آخرین محصولات مشاهده شده