درباره‌‌ی باران فراموشی

روزها يكي پس از ديگري، در روز بعدي محو مي‌شد. هنوز خبر نداشتيم كه چيزي توي آب باران هست. از كجا مي‌دانستيم؟ حتي يك دقيقه پيش خودمان را به ياد نمي‌آورديم. در زمان حال بي‌پاياني زندگي مي‌كرديم كه گذشته و آينده در آن جايي نداشت.

آخرین محصولات مشاهده شده