درباره‌‌ی با خون (مجموعه رمان‌فیلم 3)

شهر زادگاه من دهكده‌اي ششصد نفري بود (البته هنوز هم هست، ولي من آنجا را ترك كردم)، اما ما مثل شهرهاي بزرگ اينترنت داشتيم، بنابراين هرچه مي‌گذشت، من و پدرم كمتر و كمتر نامه‌هاي شخصي دريافت مي‌كرديم. مجله هفتگي تايمز، تراكت‌هاي تبليغاتي به آدرس مستاجر يا دوست و همسايه ما و صورت‌حساب‌هاي ماهانه، تمام چيزي بود كه معمولا آقاي ندائو برايمان مي‌آورد. با اين حال از سال 2004 يعني وقتي كه نه سالم شد و كار كردن براي آقاي هاريگان را شروع كردم، هر سال حداقل چهار پاكت پستي كه آدرس آن‌ها با دست نوشته شده بودند، به دستم مي‌رسيد. يك كارت روز ولنتاين در ماه فوريه، يك كارت تولد در سپتامبر، يك كارت روز شكرگزاري در نوامبر و يك كارت كريسمس درست قبل يا بعد از تعطيلات.

آخرین محصولات مشاهده شده