درباره‌‌ی به حق چیزهای ندیده (داستان‌واره‌هایی از اولین نویسنده پوچ‌گرای روس)

روزي روزگاري پيرمردي بود كوتاه قد. پيرمرد خنده‌اي بسيار ساده داشت: «ها ها ها، هه هه هه، هي هي هي، بوخ بوخ بوخ! بو بو بو، به به به، دينگ دينگ دينگ، تروخ تروخ تروخ!»

آخرین محصولات مشاهده شده