دربارهی جلجتا (داستان بلند)
تنهايي، تنهايي آن خانه كوچك پشت بازار ته لنجيها، آزارش ميدهد. نگاه عكس مادر ميكند روي ميز. كنارش عكس عمه. عكس همين سالهاي آخرش. او اما نميخندد. روي صورت او خبري از آن خنده خفيف هميشه نقش بسته روي صورت مادر نيست. بوي پيراهنش را اما از توي همين عكس هم حس ميكند طاها. پيراهني هميشه سياه كه از زير گلو تا نوك پاي عمه سميعه را پوشانده بود. پيراهني كه بوي خوبي داشت. سر ميگذارد روي پاي عمه، بو ميكشد پيراهنش را، و عمه دستش را ميبرد لاي موهاي او، دست زبر و سوختهاش را ميكشد روي پوست پيشاني او. پيشانياش را ميگذارد روي سنگ. عادتش شده حالا. به سنگ مادر كه ميرسد، پيشانياش را ميگذارد روي آن، دستها دو طرف صورت روي سنگ و چشمهايش را ميبندد. ميبندد و توي تاريكي پشت چشمها، چهره مادر را زنده ميكند. دست ميكشد به صورتش. به لبهاش. گونههاش را ميبوسد. خنده خفيفش هنوز روي صورتش باقي است. سوختگي گونه چپش هم كه اندازه كف دست بود.
كد كالا | 117524 |
زبان | فارسی |
نویسنده | امین علیاکبری |
سال چاپ | 1397 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 274 |
قطع | جیبی |
ابعاد | 16 * 13 * 1.9 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 218 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.