ژوئل ديكر در اين اثر، نفرتي با منشا خانوادنگي را روايت مي‌كند كه افسار گسيخته پيش رفته و زنجيره‌وار مصيبت‌هاي متعددي را رقم مي‌زند و زندگي‌ها را از هم فرو مي‌پاشاند. دو برادري كه در يك خانواده متمول زاده شدند اما با انتخاب دو مسير، زندگي‌شان جهت‌هاي مختلفي گرفت؛ طوري كه يكي از طبقه بالاي جامعه شد و ديگري در طبقه پايين جامعه ماند. حسادت در كنار واردشدن عوامل جانبي به مراودات اين دو خانواده، فرزندان آنان را ناخواسته از مسير درست منحرف كرد؛ حسادتي كه شايد ريشه در افراط در محبت به اطرافيان و فراموش كردن خود داشته باشد.