درباره‌‌ی خشم زن سرخ‌پوست (مجموعه داستان)

با باز و بسته شدن لب‌هاي مجري، انقلاب، انفجار و شورش در جاي‌جاي دنيا شکل مي‌گرفت. بلند شدم. پشتم به تلويزيون بود. بمبي پشت سرم منفجر شد و تيرباري تمام نوار قشنگش را در چند ثانيه خالي کرد. مجري خبر با بيينندگان خداحافظي کرد و صداي مجري که در تيتيراژ پاياني مي‌گفت:«ديشب که شما خواب بوديد، دنيا خواب نبود» مرا هي مثل ماهواره‌اي دور کره زمين چرخاند و برگرداند سر جاي اول.

آخرین محصولات مشاهده شده