درباره‌‌ی دختر آن طرف دیوار 1

يكي بود، يكي نبود.... در سرزمين‌هاي خيلي دور، دو قلمرو وجود داشت؛ قلمروي خارجي كه هيولاهاي عجيبي در آن سرگردان بودند و به هر كس دست مي‌زدند طلسم مي‌شد، و قلمروز داخلي كه انسان‌ها در آرامش و امنيت آن‌جا زندگي مي‌كردند. قصه پريان ما از جايي شروع شد كه هيولايي سر راه دختركي سبز شد، و آن‌ها همديگر را ديدند و در هواي گرگ‌و‌ميش و مه‌آلودي گير افتادند كه نه شب بود و نه روز.

آخرین محصولات مشاهده شده