درباره‌‌ی دیده‌ور

جاحظ روي شكم دراز كشيده، آرنج‌هايش را بر زمين و كف دست‌ها را زير چانه‌اش گذاشته بود و از روي پشته‌اي بلند شهر بصره را زير نظر داشت. او همواره در يكي از همين حجره‌هايي كه شاگردان خليل‌بن احمد در آن ساكن بودند، استراحت مي‌كرد. با اين پرسش دورنماي بصره را نگريست كه: آيا نزديكي به زيبايي‌ها سبب ناديدن آن‌ها مي‌شود؟ و آيا دوري از آن‌ها الهام‌بخش زيبايي‌هايي دروغين است؟ اگر اين‌گونه نيست، پس چرا وقتي داخل شهر بصره هستيم، جز قصابي در جامه‌اي آلوده، گدايي با چشماني نابينا، يا رفتگري به دين يهود، هيچ نمي‌بينيم، اما همين كه از آن فاصله مي‌گيريم، شهر با رودها و خانه‌ها و بازارهايش، همچون عروسي كه براي دلداده‌اش رخ نموده است، به نظرمان غرق در زيبايي مي‌آيد؟

آخرین محصولات مشاهده شده