درباره‌‌ی رازی در جنگل

نيومي شاو به جادو اعتقاد داشت. بيست‌ودو سال پيش به‌همراه کسيدي و اوليويا، دو دوست خود، تابستان را به گشت‌وگذار و ماجراجويي در جنگل گذراندند و دنيايي از تشريفات و معجزه براي خود ساختند... و نامش را بازي الهگان گذاشتند. تابستان با حمله‌اي به نيومي به پايان رسيد. نيومي، به‌شکل معجزه‌آسايي، بعد از هفده بار چاقو خوردن، جان سالم به در برد. او زنده ماند تا ضاربش را شناسايي کند. شهادت آن‌ها قاتلي سريالي را که به‌خاطر قتل شش زن ديگر در تعقيب بود به پشت ميله‌هاي زندان انداخت. آن‌ها قهرمان بودند. و البته دروغ‌گو. تا سال‌ها دوستانش رازي را در سينه خود نگه داشتند. اما حالا اوليويا مي‌خواهد دهان باز کند و همه چيز را بگويد و نيومي هم به‌دنبال يافتن حقيقتي است که در جنگل اتفاق افتاده بود-فارغ از اينکه اين کار چقدر خطرناک باشد.

آخرین محصولات مشاهده شده