درباره‌‌ی رهایم کن (شماره 2/5)

«سلام» جوليت كنار ميزم ايستاده و از زل زدنش معلوم است مضطرب است. انگار اولين باري است كه اين كار را مي‌كنيم. مي‌گويم: «سلام» نگاهي به چهره‌اش كافيست تا درد در تمام سينه‌ام بپيچد، اما حقيقت اين است كه ديگر نمي‌دانم چه بين‌مان مي‌گذرد. به او قول دادم راهي براي اين مسئله پيدا كنم، و با تمام توان تلاش كرده‌ام، از دل و جان مايه گذاشته‌ام، اما دروغ چرا، بعد از ماجراي ديشب كمي نگرانم. لمس كردن او خطرناك‌تر از آن است كه فكر مي‌كردم.

آخرین محصولات مشاهده شده