مارتن گر نوجوان برتراند دو رول را به همسري مي‌گيرد. ده سال بعد، در سال 1548، پس از مرافعه‌اي بر سر ميراث پدري، غيبش مي‌زند. هفت‌هشت سال بعد برمي‌گردد، و زن و منزلش را بازمي‌ستاند. اما در سال 1560 اتهامي به او وارد مي‌شود: همسرش مدعي مي‌شود اين همان مردي نيست که چند سال پيش گم شد! روند محاکمه در تولوز در جريان است که پيشامدي حيرت‌انگيز منجر به صدور حکمي قاطع مي‌شود… ميشل دو مونتني در کسوت حقوقدان در محکمه حضور داشت، و از بيانات او مي‌توان پي برد به‌زعم برخي از ناظران اين دادگاه حکم صادره بي‌چون‌وچرا نبود. جنت لوئيس، نويسنده‌اي که با فلوبر و ملويل قياسش کرده‌اند، اين رخداد تاريخي را در شاهکار خود از منظر زن داستان بازنويسي کرده است، زني که عاقبت ترک عشق مي‌گويد، «عشقي که به‌سبب ممنوع‌بودن ردش کرده بود، و عشقي که دست رد بر سينه‌ خود او زده بود».