دربارهی سفر به انتهای شب
ماجرا از اينجا شروع ميشود. من هيچي نگفته بودم. دريغ از يك كلمه. آرتور گانات نطقم را باز كرد. آرتور در دانشكده پزشكي همكلاس و رفيقم بود. در ميدان كليشي به هم برخورديم. بعد از ناهار بود. ميخواست حرف بزند كه من گوش كنم. گفت:«اينجا نه، بيا بريم تو.» رفتيم تو. گفت«اين بالكن مال خرپولهاي پرافادهست، از اين طرف بيا.» ديدم به خاطر گرما هيچ بنيبشري توي خيابان نيست؛ نه حتي يك اتومبيل، هيچي. هوا سرد هم بشود باز همين آش است و همين كاسه، پرنده در خيابان پر نميزند. الآن يادم افتاد، آرتور بود كه به من گفت«پاريسيها انگار سرشون هميشه شلوفه، ولي واقعيتش صبح تا شب فقط دارن تو خيابونا ول ميگردن؛ ميدوني رو چه حسابي ميگم؟ چون وقتي هوا واسه قدم زدن مساعد نيست، وقتي خيلي سرد يا خيلي گرم محاله احدي رو تو خيابون ببيني، همه ميچپن تو خونههاشون و قهوه و آبجو زهرمار ميكنن.
كد كالا | 277619 |
زبان | فارسی |
نویسنده | لویی فردینان سلین |
مترجم | پیمان خاکسار |
سال چاپ | 1403 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 548 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14.3 * 21.2 * 4 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 497 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.