درباره‌‌ی سگ

وقتي به او نزديك شدم و بيش از يك متر از او فاصله نداشتم زوزه‌اي تيز سر داد و مي‌كوشيد كه پوزه‌اش را از لاي سيم‌هاي خاردار به من برساند. من به سمت او خم شده بودم و گرمي نفس و رطوبت نوك پوزه‌اش را بر كف دستم حس مي‌كردم. دستم را مي‌بوسيد. آن‌وقت نوبت من بود كه با او حرف بزنم. با او حرف زدم. طوري كه هرگز در اين اردوي درد با هيچ‌كس حرف نزده بودم.

آخرین محصولات مشاهده شده