درباره‌‌ی سینوهه پزشک مخصوص فرعون (2 جلدی)

مردي كه من او را با نام پدر مي‌خواندم در شهر تبس يعني بزرگ‌ترين و زيبا‌ترين شهر دنيا، طبيب فقرا بود و زني كه من وي را مادر مي‌دانستم زوجه وي به شمار مي‌آمد. اين مرد و زن، تا وقتي كه سالخورده شدند فرزند نداشتند و لذا مرا به فرزندي خود پذيرفتند. آن‌ها چون ساده بودند گفتند مرا خدايان براي آن‌ها فرستاده و نمي‌دانستند كه اين هديه خدايان، براي آن‌ها چقدر توليد بدبختي خواهد كرد. مادرم مرا سينوهه مي‌خواند زيرا اين زن، كه قصه را دوست مي‌داشت اسم سينوهه را در يكي از قصه‌ها شنيده بود.

آخرین محصولات مشاهده شده