درباره‌‌ی طنزآوران جهان نمایش (دفتر 37) نمایش‌نامه

ارنستين: روز بخير، موسيو توپاز. توپاز: روز بخير، مادموازل ارنستين. ارنستين: شما پدر من رو نديديد؟ توپاز: خير، نديدم. آقاي مدير امروز، از صبح پيداشون نبود. ارنستين: مگه ساعت چنده؟ توپاز: (ساعت بزرگ و تقريبا كروي‌شكل خود را بيرون مي‌كشد.) ده دقيقه به هشت، مادموازل. زنگ، دقيقا سي‌وپنج دقيقه ديگه مي‌خوره... شما خيلي زودتر از وقت كلاستون اومديد. ارنستين: بهتر، چون كار دارم. ممكنه جوهر قرمزتون رو به من قرض بديد؟ توپاز: با كمال ميل مادموازل... اتفاقا همين تازگي اين شيشه رو خريدم، و همين الان براي شما بازش مي‌كنم. ارنستين: شما خيلي لطف داريد...

آخرین محصولات مشاهده شده