درباره‌‌ی فراموش‌خانه اشباح

به دشواري مي‌تواني از جايت تكان بخوري، در اين صحراي متعفن، در اين وادي پرسروصدا، ناچاري سكوت كني، مجبوري در خودت فرو بروي. تنها، تنها بدون دردي واقعي، بيدار مي‌شوي. سرت را وقتي مي‌خواهي به طرف راست خم كني، زخمي كه در گردن داري و هنوز تازه است، تا اندازه‌اي مانعت مي‌شود. تنها.

آخرین محصولات مشاهده شده