درباره‌‌ی مزاح بی‌پایان

من در دفتري نشسته‌ام، در محاصره سرها و بدن‌ها. بدنم آگاهانه با صندلي سفتم اخت شده. اتاقي است سرد در بخش اداري دانشگاه، ديوارچوبي، رمينگتون آموخته، با پنجره‌اي دوجداره كه جلوي گرماي نوامبر را گرفته و عاسق سروصداي اداري محوطه پذيرش بيرون است كه من، دايي چارلز و آقاي دلينت همين تازگي در آن پذيرش شده‌ايم. من در اين‌جا هستم. سه چهره آن سوي ميز كنفرانسي درخشان از نور تارعنكبوتي ظهر آريزونا بر فراز كت‌هاي اسپرت تابستاني سبك و كراوات‌هاي گره‌نازك، مستقر شده‌اند. اين سه تا مدير هستند - مدير امور پذيرش، امور دانشگاهي، امور ورزشي. نمي‌دانم كدام به كدام است.

آخرین محصولات مشاهده شده