مه‌لقا داستاني دلهره‌آور از زندگي زني عجيب است كه ناخواسته قدم در دنياي ناشناخته‌ها گذاشته است. قصه پرماجراي دختري كه از بدو تولد به پيشاني‌اش مهر نفرين و طردشدگي مي‌خورد. نوزادي نارس كه هنگام تولد مادر زيبايش را از دست مي‌دهد. اين غم چنان به خانواده و اطرافيان سخت مي‌آيد كه بچه را عامل اين بدبختي مي‌پندارند و همين شروع ماجراهاي غريب مه‌لقاست. شهرام خلج در اين قصه با استفاده از عناصر فرهنگي بومي و در هم آميختن افسانه و واقعيت فضاي تازه‌اي خلق كرده كه خواننده در آن به جست‌و‌جو و كشف ترغيب مي‌شود. شخصيت بديعي كه خلج در اين قصه مي‌آفريند آشناي ما نيست و همين دورآشنايي تجربه تازه‌اي از خواندن داستان پيش روي ما قرار مي‌دهد. اعضاي جامعه بسته‌اي كه وقايع قصه در آن‌جا رخ مي‌دهد از وحشتي مشترك رنج مي‌برند كه علت آن براي‌شان ناشناخته است.